هیچ کس تنهاتر از من نیست باور کن که نیست
آرزویم غیر مردن نیست باور کن که نیست
در سفالین خم کجا ریزند صهبای طهور؟
لایق جانهای ما تن نیست باور کن که نیست
در کنار ماهرویی باده پیما تا سحر
دیگرم دستی به گردن نیست باور کن که نیست
لحظه ای هم بی نصیب از ناخوشی ها نیستم
ازخوشیها سهمم اصلن نیست باور کن که نیست
در دل ویرانه های مانده بر جا جغد وار
کار من جز ناله کردن نیست باور کن که نیست
بس که اندوه است در جانم ، یقین دارم مرا
چاره جز ازجان گسستن نیست باورکن که نیست
خوشه های غصه هایم گر به روی هم نهند
کمتر از هفتاد خرمن نیست باورکن که نیست
آرزومندی نباشد عیب اما ای دریغ
کامیابی ها مبرهن نیست باور کن که نیست
زیر بار رنجهای بی شمار زندگی
طاقتم همچون تهمتن نیست باورکن که نیست
شدّت سرمای هر روز از بهار زندگیم
کمتر از سرمای بهمن نیست باورکن که نیست
در فریب آباد دنیا مطمئنّم ذرّه ای
دوست هم کمتر ز دشمن نیست باورکن که نیست
کنج تنهایی ز یاد دوستانم رفته ام
خواستارم بچّه و زن نیست باور کن که نیست.
بازدید امروز: 242
بازدید دیروز: 357
کل بازدیدها: 822434